بمعنی ’أما واﷲ’میباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ’عما واﷲ’ و ’هما واﷲ’ مانند ’أما واﷲ’ باشد که همزه را به عین و گاهی به هاء تبدیل کنند، و برخی از عرب آن را به غین نیز عوض کنند و ’غما واﷲ’ گویند. (از لسان العرب) (از تاج العروس)
بمعنی ’أما واﷲ’میباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ’عما واﷲ’ و ’هما واﷲ’ مانند ’أما واﷲ’ باشد که همزه را به عین و گاهی به هاء تبدیل کنند، و برخی از عرب آن را به غین نیز عوض کنند و ’غما واﷲ’ گویند. (از لسان العرب) (از تاج العروس)
معنای لغوی آن در قاموس کتاب مقدس ’گوسفند’ ذکر شده است و سپس مینویسد که نام دو تن بود. یکی عماسا پسر ثیرا و ابی جایل که در کناه آبشالوم شراکت میداشت و سردار لشکرش بود و سرانجام به دست یوآب سپهسالار داود به قتل رسید، و دیگری ’عماسا’ رئیس ’افرائیمی’ پسر ’حدلای’ که در سلطنت ’احاز’ ریاست می داشت. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
معنای لغوی آن در قاموس کتاب مقدس ’گوسفند’ ذکر شده است و سپس مینویسد که نام دو تن بود. یکی عماسا پسر ثیرا و ابی جایل که در کناه آبشالوم شراکت میداشت و سردار لشکرش بود و سرانجام به دست یوآب سپهسالار داود به قتل رسید، و دیگری ’عماسا’ رئیس ’افرائیمی’ پسر ’حدلای’ که در سلطنت ’احاز’ ریاست می داشت. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
از ممالک ناحیۀ وسطای رود سند است که در تصرف ساسانیان بوده است. (ایران در زمان ساسانیان ص 158). بنقل بیرونی در التفهیم به عقیدۀ هندوان مملکتی است در قبهالارض: و اما هندوان همی گویند که آنجا جایی است بلند، نام او لنک و آرامگاه دیو و پری است و بر آن خط که از لنک تا به کوه میرو کشد شهر اوزین است اندر مملکت مالوا و قلعۀ روهیتک و دشت تانیشر و ولایت جمن، آنگاه کوههای سردسیر با برفها که میان هندوستان اند و میان زمین ترک. (التفهیم صص 193- 194). و رجوع به همین مأخذ (متن و حاشیه) و تحقیق ماللهند ص 82، 93، 99 و 153 و مالوه در همین لغت نامه شود
از ممالک ناحیۀ وسطای رود سند است که در تصرف ساسانیان بوده است. (ایران در زمان ساسانیان ص 158). بنقل بیرونی در التفهیم به عقیدۀ هندوان مملکتی است در قبهالارض: و اما هندوان همی گویند که آنجا جایی است بلند، نام او لنک و آرامگاه دیو و پری است و بر آن خط که از لنک تا به کوه میرو کشد شهر اوزین است اندر مملکت مالوا و قلعۀ روهیتک و دشت تانیشر و ولایت جمن، آنگاه کوههای سردسیر با برفها که میان هندوستان اند و میان زمین ترک. (التفهیم صص 193- 194). و رجوع به همین مأخذ (متن و حاشیه) و تحقیق ماللهند ص 82، 93، 99 و 153 و مالوه در همین لغت نامه شود
جای بودن و با لفظ دادن و ساختن و گرفتن و به مأوا شدن مستعمل. (آنندراج). مسکن و منزل و خانه و لانه و جایگاه و مقام و جای اقامت و مکان و جای سکونت. (ناظم الاطباء). رسم الخطی از مأوی: چنان پندارد آن مسکین در اینجا کزین خوشتر نباشد هیچ مأوا. ناصرخسرو. هر زمان این شاهباز ملک را ساعد اقبال مأوا دیده ام. خاقانی. در سیه کاری چو شب روی سپید آرم چو صبح پس سپید آید سیه خانه به شب مأوای من. خاقانی. در این ژرف صحرا که مأوای ماست خورشهای ما صید صحرای ماست. نظامی. گذشت از شما کیست از دام و دد که دارد در این دشت مأوای خود. نظامی. ز رحمت بر او شب نیارست خفت به مأوای خود بازش آورد و گفت... سعدی (بوستان). و رجوع به مأوی شود. - هشت مأوا، هشت بهشت. هشت مأوی: آن خط بیاموزتا برآیی از چاه سقر تا به هشت مأوا. ناصرخسرو (دیوان ص 42). و رجوع به هشت بهشت و هشت مأوی شود
جای بودن و با لفظ دادن و ساختن و گرفتن و به مأوا شدن مستعمل. (آنندراج). مسکن و منزل و خانه و لانه و جایگاه و مقام و جای اقامت و مکان و جای سکونت. (ناظم الاطباء). رسم الخطی از مأوی: چنان پندارد آن مسکین در اینجا کزین خوشتر نباشد هیچ مأوا. ناصرخسرو. هر زمان این شاهباز ملک را ساعد اقبال مأوا دیده ام. خاقانی. در سیه کاری چو شب روی سپید آرم چو صبح پس سپید آید سیه خانه به شب مأوای من. خاقانی. در این ژرف صحرا که مأوای ماست خورشهای ما صید صحرای ماست. نظامی. گذشت از شما کیست از دام و دد که دارد در این دشت مأوای خود. نظامی. ز رحمت بر او شب نیارست خفت به مأوای خود بازش آورد و گفت... سعدی (بوستان). و رجوع به مأوی شود. - هشت مأوا، هشت بهشت. هشت مأوی: آن خط بیاموزتا برآیی از چاه سقر تا به هشت مأوا. ناصرخسرو (دیوان ص 42). و رجوع به هشت بهشت و هشت مأوی شود
مأخوذ از تازی بیرون از و خارج از و بغیر و جز آن و علاوه بر آن و باضافه. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم ’ما’ شود، آنچه سوای ذات باری تعالی است و آن همه موجودات و مخلوقات است. (غیاث) (آنندراج) : خالد ندانست که سیف اﷲ مقتول شمشیر ماسوا و مقهور سنان و تیر اعدا نگردد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 458). و رجوع به ماسوی شود
مأخوذ از تازی بیرون از و خارج از و بغیر و جز آن و علاوه بر آن و باضافه. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم ’ما’ شود، آنچه سوای ذات باری تعالی است و آن همه موجودات و مخلوقات است. (غیاث) (آنندراج) : خالد ندانست که سیف اﷲ مقتول شمشیر ماسوا و مقهور سنان و تیر اعدا نگردد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 458). و رجوع به ماسوی شود